هوش مصنوعی: شاعر در این شعر بیان می‌کند که هرگز از عشق و محبت دیگران بهره‌ای نبرده و دلش به وصال کسی گرم نشده است. او از عشق سوزان خود می‌گوید که هرگز به خوشی‌های دیگران حسد نبرده و با وجود رنج‌های عشق، هرگز چنین داغی از کسی نخورده است. شاعر تأکید می‌کند که تا زنده است، سودای معشوق از سرش خارج نمی‌شود و از مردم جهان انتظار وفا ندارد، زیرا چنین کرمی در کسی یافت نمی‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و تجربیات عاطفی پیچیده‌ای در شعر وجود دارد که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۵۹

هرگز گلی نچید دل من ز باغ کس
روشن نگشت خانه من از چراغ کس

بر مژده وصال دگر دل نمی نهم
بازی نمیخورم دگر از لهو و لاغ کس

در عشق اگرچه هیچ فراغت دلم نیافت
هرگز حسد نبرد به عیش و فراغ کس

دایم اگر چه سوخته عشق بوده ام
هرگز چنین نسوخت دل من ز داغ کس

تا رشته ی زجان و رگی باقی از تن است
سودای زلف او نرود از دماغ کس

اهلی وفا ز مردم عالم طمع مدار
کاین جرعه کرم نبود در ایاغ کس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.