هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق شدید خود به معشوق سخن می‌گوید. او از تشنگی و هلاکت خود در راه رسیدن به معشوق می‌نالد و آرزو می‌کند که خاک شود تا ذره‌ذره‌ی وجود معشوق را ببیند. معشوق با وجود نازنین بودن، بدخو است و شاعر از رام کردن او ناامید است. شاعر از باد می‌خواهد که موهای معشوق را آشفته نکند، زیرا از آشفتگی آن می‌ترسد. در نهایت، شاعر اشاره می‌کند که معشوق با وجود عیوبش، با گفتگو دردها را تسکین می‌دهد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۸۹۰

من آب خضر جویم بهر سگان کویش
او تشنه بر هلاکم تا نگذرم بسویش

تاب نظر ندارم آن به که خاک گردم
تا ذره ذره بینم در آفتاب رویش

صد آب زندگانی میرد بپای آن گل
صد خضر چون مسیحا جان میدهد ببویش

تاب فغان ندارد آه از مزاج آن مه
کز گل بنازنینی نازک ترست خویش

آن نازنین بدخو، کی رام خویش سازم
کز من رمد به آهی آهوی فتنه جویش

ای باد زلف او را برهم مزن که ترسم
جمعی شوند درهم ز آشفتگی مویش

بسیار گوست اهلی عیبش نشاید اما
کز سینه میکند کم دردی به گفتگویش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.