۳۸۴ بار خوانده شده

حکایت

برهنه تنی یک درم وام کرد
تن خویش را کسوتی خام کرد

بنالید کای طالع بدلگام
به گرما بپختم در این زیر خام

چو ناپخته آمد ز سختی به جوش
یکی گفتش از چاه زندان، خموش

بجای آور، ای خام، شکر خدای
که چون ما نه‌ای خام بر دست و پای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.