هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا، با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق، عشق و رنج عاشق را به تصویر می‌کشد. شاعر از شمع به عنوان نماد عاشق فداکار یاد می‌کند که با وجود سوختن و نابودی، خندان و روشن باقی می‌ماند. او از رنج پنهان، اشک‌های سوزان، و آتش درون می‌گوید و در نهایت به تسلیم و فنا در عشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل‌درک نباشد.

شمارهٔ ۹۱۷

عاشق دم کشتن ز جان آسان برآید همچو شمع
بر کرسی دار فنا خندان برآید همچو شمع

ظاهر بمردم کی کنم زخمی که پنهان خورده ام
گر روشنم از استخوان پیکان برآید همچو شمع

از برق حیرت بی خبر سوزد چو نخل بادیه
مجنون وشی کز شوق او حیران برآید همچو شمع

گر آتش داغ درون آبم نسوزد در جگر
از اشک گرمم دمبدم طوفان برآید همچو شمع

افسرده دل لرزد چو گل گر بر تنش بادی وزد
اهلی بجان آتش زند تا جان برآید همچو شمع
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.