۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۱

ماییم همچو مجنون استاد مذهب عشق
شیران به حلقه ما طفلان مکتب عشق

در مشرب شهیدان زهرست آب حیوان
ای خضر زین نرنجی کاینست مشرب عشق

مطلوب پاکبازان در عشق ناامیدی است
هرکسکه کامجو شد گم کرد مطلب عشق

روز ازل که جانم مست تو شد چه دانست
کز روی همچو روزت سر بر زند شب عشق

گر بگذرم ز عالم بازم عنان که گیرد
من مستم و بغایت تندست مرکب عشق

اهلی به بحر مستی در ظلمت است کشتی
بیرون که میبرد ره بی نور کوکب عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.