۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۸

گر سنگ زدی بر من و آسوده دل تنگ
چون دل طپد از شوق تو بر سینه زنم سنگ

چون مور نیارم شدن از ضعف ولیکن
پر رویدم آنگه که کنم سوی تو آهنگ

شبها که فتد بر رخت از شمع فروغی
در جان من آتش زند آن عارض گلرنگ

گیرد ادبم دامن اگر نه چو حریفان
من نیز بدامان تو روزی زد می چنگ

اهلی غرض است، ار سگ کو گفت برانند
خواهد که نیارد بزبان نام من از ننگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.