۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۴

گر صدهزار کاسه خون نوش میکنم
بر یاد دوست جمله فراموش میکنم

برما ز عشق گرچه نگویی سخن ولی
صد نکته فهم از آن لب خاموش میکنم

مشتی گدای سوخته ایم ای پسر مرنج
بر شکر تو گر چو مگس جوش میکنم

مجنون وشم ز آهوی چشم تو گوشه گیر
با شیر اگرچه دست در آغوش میکنم

ما عاشقیم و گر همه عالم دهند پند
مشنو که من نه پند کسی گوش میکنم

اهلی کجا به مصلحت پیر خرقه پوش
ترک سهی قدان قباپوش میکنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.