هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از احساس تنهایی، عشق و رسوایی سخن میگوید. او از سالها سرگردانی و جستوجو در دلها میگوید و خود را ذرهای بینام و نشان میداند که در پرتو خورشید معشوق پیدا شده است. در پایان، از تصمیم برای رها کردن همهچیز و افتادن در میکده صحبت میکند و خود را خادم میکده میخواند، نه حاجی کعبه.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عرفانی و پیچیدهای است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، اشارههایی به میکده و مفاهیم عمیق عشق و رسوایی دارد که مناسب مخاطبان با درک بالاتر است.
شمارهٔ ۹۴۳
سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم
آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم
عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست
سالها گرچه بدر یوزه دلها گشتم
منم آن ذره که بی نام و نشان میباشم
بهوا داری خورشید تو پیدا گشتم
وقت آنست که در میکده افتاده شوم
جبر آن عمر که بیهوده بهر جا گشتم
اهلی از کعبه چو حاجی نزنم لاف که من
خادم میکده بودم چه بصحرا گشتم
آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم
عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست
سالها گرچه بدر یوزه دلها گشتم
منم آن ذره که بی نام و نشان میباشم
بهوا داری خورشید تو پیدا گشتم
وقت آنست که در میکده افتاده شوم
جبر آن عمر که بیهوده بهر جا گشتم
اهلی از کعبه چو حاجی نزنم لاف که من
خادم میکده بودم چه بصحرا گشتم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.