۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۷

ز سنگ دل شکنان دل حزین چرا داریم
که سنگ می شکند شیشه یی که ما داریم

بیا که ساقی ما را شکایت از کس نیست
وگر کند گله ما هم بهانه ها داریم

ز گلستان نکویی نمیرسد مارا
بغیر بویی و آن نیز از صبا داریم

غبار خاطر ما از کدورت غیرست
وگرنه با همه آیینه وش صفا داریم

کسی ندید زبونتر ز ما که سوزد چرخ
مگر ستاره بخت زبون که ما داریم

بخنده گفت که خوشباش کانچنان هم نیست
که نا امیدی بیچاره یی روا داریم

نگو بپوش ز روی بتان نظر اهلی
تو لب بپوش که ما گوش بر قضا داریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.