۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵۵

رفتیم برون زین چمن و هیچ نگفتیم
ناچیده گلی صد سخن سخت شنفتیم

ماییم درین گلشن عیش از ستم بخت
آن غنچه دلتنگ که هرگز نشکفتیم

سودیم بپای همه کس چهره اخلاص
با اینهمه گرد غمی از چهره نرفتیم

آن سوخته بیدل و یاریم که یکشب
با همنفسی دست در آغوش نخفتیم

اهلی مخور افسوس گر افتاد دل از دست
بگذار که تا در پی دل باز نیفتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.