۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵۴

داند دل تو راز من وزان تو من هم
چون آینه صاف است چه حاجت بسخن هم

عیب من مجنون مکن ار جامه زدم چاک
با جامه چکارست مرا بلکه کفن هم

از ما مرم ای آهوی مشکین که گذشتیم
از خلق جهان بهر تو و قید وطن هم

گر دست دعایی ز سر صدق بر آریم
شاید که توان دست تو بوسید و دهن هم

اهلی مشکن عهد و وفا گرچه که آنشوخ
از عهد فراغش بود از عهد شکن هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.