هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان عشق شدید و دیوانه‌وار خود به معشوق می‌پردازد. او خود را مجنون و فرهادِ عاشق می‌خواند و از بند دنیا رها شده است. شاعر از بی‌اعتنایی معشوق شکایت دارد و می‌گوید که حتی یاد معشوق نیز او را می‌سوزاند. او آرزو می‌کند که معشوق از غم او خوشحال نشود و در نهایت، از بی‌مهری معشوق و احتمال نابودی خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند «جوی خون» و «سیل فنا» ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال نامناسب باشد.

شمارهٔ ۹۵۷

دیوانه عشق توام مجنون مادرزاد هم
در عشق و مستی کی بود مجنون چو من فرهاد هم

تو سرو آزاد منی من بنده عشق توام
وارسته ام از بند خود وز هر دو کون آزاد هم

من زنده ام از یاد تو لیکن تو سوزی گر مرا
رحمی نیاید برمنت هرگز نیاری یاد هم

ای آرزوی جان من گر از غم من خوشدلی
هرگز مبادم یکنفس جان بیغم و دل شاد هم

دور از تو گر آبی خورم چون پیش چشم آید لبت
آب آتش سوزان شود خاکم رود بر باد هم

ای بی عنایت عاقبت خواهی بحسرت کشتنم
سودی ندارد بیش ازین خاموشی و فریاد هم

اهلی ز چشم آهسته ران این جوی خون کاخر کند
سیل فنا بنیاد ما وین چرخ بی بنیاد هم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.