۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۰

تا کی بغیر گویی من چشم و گوش باشم
من هم زبان برآرم تا کی خموش باشم

من خاک آستانم گر مدعی غلامست
این خاکساریم به کان خود فروش باشم

گر زیر خاک چون خم خشت از سرم بر آری
بینی کز آتش دل چون می بجوش باشم

خواهم که پیش خلقت مستانه ره بگیرم
لیکن تو چون بیایی من کی بهوش باشم

این بس که از تو گاهی نیشی خورم چو اهلی
من کیستم کز آن لب در بند نوش باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.