۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۹

من که از دور ترا بینم و مدهوش شوم
کی بود طاقت آنم که هم آغوش شوم

گرچه ناز تو مرا جامه تن کرد قبا
کشته ناز تو ایسرو قباپوش شوم

نالم از درد و زین ناله چو سودی نبود
گریه زار کنم آخر و خاموش شوم

بسکه شیرینی گفتار تو هوشم بربود
نشوم پند کسی گر همه تن گوش شوم

اینکه چون اهلی دلسوخته نالم زانست
که مبادا ز ضمیر تو فراموش شوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.