هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از تنهایی و نبود همراهی دردمند شکایت میکند. او از بیاعتنایی معشوق و سنگدلی اطرافیان گله دارد و احساس میکند در میان انبوهی از مردم، کسی مانند خودش اسیر و گرفتار نیست. شاعر از بیپولی و نبود فریادرس در زمانه شکایت کرده و از تحقق نیافتن آرزوی وصال معشوق مینالد. در نهایت، او اشاره میکند که هرچند ممکن است کسانی خواهان وصل باشند، اما به دلیل پاکی و قداست معشوق، امکان نزدیکی وجود ندارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و اجتماعی موجود در شعر، درک آن را برای سنین پایینتر دشوار میسازد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۰۴۵
اسیر در دم و یک همنفس نمی بینم
بدردمندی خود هیچکس نمی بینم
صفای خاطر من بین و رخ مپوش ایگل
که من ترا بهوی و هوس نمی بینم
ز سنگ دل شکنانم خدا نگهدارد
که مست ساقیم و پیش و پس نمی بینم
درین چمن که چو من صدهزار بلبل هست
یکی چو خویش اسیر قفس نمی بینم
زمان عیش و من از بی زری بفریادم
زمانه ایست که فریاد رس نمی بینم
مراد من ز وصال تو کی شود حاصل
که بر مراد خودت یکنفس نمی بینم
به بزم وصل تو اهلی هوس کند لیکن
ز بس فرشته مجال مگس نمی بینم
بدردمندی خود هیچکس نمی بینم
صفای خاطر من بین و رخ مپوش ایگل
که من ترا بهوی و هوس نمی بینم
ز سنگ دل شکنانم خدا نگهدارد
که مست ساقیم و پیش و پس نمی بینم
درین چمن که چو من صدهزار بلبل هست
یکی چو خویش اسیر قفس نمی بینم
زمان عیش و من از بی زری بفریادم
زمانه ایست که فریاد رس نمی بینم
مراد من ز وصال تو کی شود حاصل
که بر مراد خودت یکنفس نمی بینم
به بزم وصل تو اهلی هوس کند لیکن
ز بس فرشته مجال مگس نمی بینم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.