۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۵

ما جان ز شوق وصل تو صد باره داده ایم
قربانی توایم و بدین کار زاده ایم

بر ما چو شانه تیغ زبانها کشیده اند
تا یک گره ز سنبل زلفت گشاده ایم

گر دیگران ز آتش خشمت گریختند
ما همچو شمع تادم مردن ستاده ایم

با ما چو چشم خویش تو در نقش بازیی
ما با تو همچو آینه یک لخت و ساده ایم

امشب که گریه نیست به آهیم مبتلا
از آب جسته ایم و در آتش فتاده ایم

ای ابر لطف مرحمتی کن که غنچه وار
پژمرده ایم و دل بشکفتن نهاده ایم

از ذره کمتریم چو اهلی بکوی تو
لیکن به مهرت از همه عالم زیاده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.