۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴۷

هرکه زنجیرش نهد مشکین کمندی ایچنین
گر بود دیوانه نگریزد ز بندی اینچنین

بر زمین پای سمندت ناید از شوخی ولی
حیف باشد بر زمین پای سمندی اینچنین

چشم من، چون داغ بر دست تو بیند چشم من
کی بچشم خود توان دیدن گزندی اینچنین

با هزاران دردمندی جان فدایت میکنم
وه چرا ننگ آیدت از دردمندی اینچنین

دست اهلی کوته از بختست چون آرد ببر
دست کوتاهی چنان سرو بلندی اینچنین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.