هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد فراق و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از دیدن غیر در کنار معشوق شکایت دارد و وصال را به بهشت و دوری را به دوزخ تشبیه می‌کند. او از قفس وجودش می‌نالد و آرزو می‌کند که مانند یعقوب از غم یوسف چشم از جهان بپوشد. شاعر تاکید می‌کند که حتی یک لحظه دیدار معشوق، ارزش از دست دادن دو عالم را دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین برخی از مضامین مانند درد فراق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۱۵۱

نشاید با لبت غیری چو طوطی همنفس دیدن
که از خال تو هم نتوان برین شکر مگس دیدن

بهشت وصلت از جور رقیبان دوزخ من شد
که در یک دیدنم صد بار باید پیش و پس دیدن

قفس بر مرغ جانم ای اجل بشکن که مشکل شد
حریفانرا بگل در حرف و خود را در قفس دیدن

مرا از دیدنت گر دین و دنیا شد چه غم باشد
که میارزد دو عالم بر جمالت یکنفس دیدن

اگر بخت زبون دارد چنین دست مرا کوته
بشاخ آرزو هرگز نخواهم دسترس دیدن

چو یعقوب از غم یوسف ز عالم دیده پوشیدم
که من بیدوست در عالم نخواهم هیچکس دیدن

نظر بر غیر اهلی را دو جر مست ایگل خندان
یکی از گل نظر بستن یکی بر خار و خس دیدن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.