۱۶۹ بار خوانده شده
ای سنبل زلف سیهت چین همه بر چین
از داغ تو شد نافه جگر سوخته در چین
با مدعیان نیست جز آلایش دامن
دامان خود از صحبت اینطایفه برچین
مجنون صفتم دید سگان صف زده گردم
گفتا برو از کوی من این معرکه برچین
ای زلف بر آن سرو چه پیچی که مرا گفت
کز شاخ امید من دلسوخته برچین
پاس گل روی تو مراد است که دایم
در دیده اهلی است ز خار مژه برچین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از داغ تو شد نافه جگر سوخته در چین
با مدعیان نیست جز آلایش دامن
دامان خود از صحبت اینطایفه برچین
مجنون صفتم دید سگان صف زده گردم
گفتا برو از کوی من این معرکه برچین
ای زلف بر آن سرو چه پیچی که مرا گفت
کز شاخ امید من دلسوخته برچین
پاس گل روی تو مراد است که دایم
در دیده اهلی است ز خار مژه برچین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.