۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶۶

او در دل و چون باد صبا در بدرم من
پرسم خبر از غیر و ز خود بیخبرم من

شکر بر طوطی فکن و گل سوی بلبل
آتش بمن انداز که مرغ دگرم من

خلقی همه نزدیک و تو مپسند که از دور
چون صورت دیوار بحسرت نگرم من

من مور ضعیفم دگران طایر بامش
رحمی بکن ای بخت که بیبال و پرم من

ایگل سر بازار توام در غم او نیست
گر یوسف عهدی که بهیچت نخرم من

بوی گل مقصود ز باد سحر آید
چون بلبل از آن مست نسیم سحرم من

چون اهلی اگر جامه دریدن دهدم دست
نامردم اگر جامه جان را ندرم من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.