۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷۲

کام دلم از وصل بیک سجده روا کن
اینکار نه از بهر من از بهر خدا کن

محنت زده و تیره دل از شام فراقم
ای صبح سعادت نظری جانب ما کن

داغیست ز تبخاله می بر لب لعلت
زخم دل مارا هم ازین داغ دوا کن

گر عرضه کنی حال خود ای باد بر آنگل
درد دل ما از سخن خویش ادا کن

چون زلف بتان کار ز تدبیر به پیچست
خواهی که شود راست بتقدیر رها کن

گر یار کند ناز، ترا کار نیازست
هرچند که دشنام دهد دوست دعا کن

اهلی نه تو گفتی که شوم کشته بپایش
بر عمر وفا نیست تو بر عهد وفا کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.