۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷۵

شاه حسنی یکنظر سوی گدای خود ببین
ای سر من خاک پایت زیر پای خود ببین

گوشه چشمی فکن ای آفتاب و ذره وار
جان ما جمعی پریشان در هوای خود ببین

دیده شد جای تو ز آن آرایمش چون لعل و در
نور چشم من بیا در دیده جای خود ببین

جان فدایت میکنم ایکعبه جان رخ مپوش
پرده بگشا هر طرف خلقی فدای خود ببین

یار اگر مارا کشد یک دیدنش صد خونبهاست
کشتن خود منگر ایدل خونبهای خود ببین

آنکه رخ تابید و سنبل بر قفا افکند و رفت
صد هزاران دود دل گو در قفای خود ببین

جام جم شو اهلی از عشق و مکش منت ز غیر
هرچه خواهی در دل خود از صفای خود ببین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.