۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷۶

خواهی که عاشقانه سماعت کند خوشان
جانرا بر آستین نه و بر دوست برفشان

صحبت خوشست و ناخوشم از غیر می کجاست
تا کم کنند درد سر خویش ناخوشان

تا کی عذاب جان کشم از زاهدان خشک
بد دوزخیست صحبت افسرده آتشان

ما زهر غم خوریم و حسودان بفکر ما
یارب حسود را هم ازین چاشنی چشان

ایشمع حسن بهر چه برخاستی بخشم
بنشین بلطف و آتش کین را فرونشان

کشتی به بی نشانی ام اما بخون چو مرغ
چندان طپم که دامنت از خون کنم نشان

اهلی تو با بتانی و ما با سگان در
با سرکشان خوشی تو و ما با جفا کشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.