۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸۳

آن جوان عاجز کش و من ناتوانی اینچنین
چون کشم پیرانه سر جور جوانی اینچنین

گه کند خندان چو شمع از وصل و گه گریان ز هجر
تا زمانی آنچنان سوزم زمانی اینچنین

ابرویش با من بقصد جان کمان زه کرده است
چون کشد بازوی بی زورم کمانی اینچنین

جان بیمارم که دایم بسته درد و غم است
گر رود گور و چه میخواهم ز جانی اینچنین

آنمیان کز ناز کی کس را نگنجد در خیال
چون کشد بار کمر نازک میانی اینچنین

تلخ گوی و شکرش زیر زبان چون نیشکر
جان فدای تلخی شیرین زبانی اینچنین

اهلی آنسرو روان جا در دل من کرده است
کی رود از دل برون سرو روانی اینچنین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.