۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷۳

عالم چو آفتاب پر از نور کرده یی
مارا چو سایه از بر خود دور کرده یی

ای مست نرگس تو جهانی ز جام عیش
ما را بزهر چشم چه مخمورکرده یی

یکذره نیست در دلت ای آفتاب مهر
خود را بمهر بهر چه مشهور کرده یی

آخر سگ توایم چرا ز آستان وصل
ما را بسنگ تفرقه مهجور کرده یی

بازآ که دست هجر ز بنیاد میکند
جان خراب را که تو معمور کرده یی

مردم ز رشک آینه از وی چه دیده یی
کآن را همیشه مونس و منظور کرده یی

اهلی بخواجگی ز ره بندگی رسید
آزاد خویش را بچه دستور کرده یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.