هوش مصنوعی:
شاعر از جدایی و بیوفایی معشوق شکایت میکند. او بیان میکند که معشوق پس از ابراز محبت، از او دور شد و به دیگران روی آورد. شاعر از درد دل خود میگوید که ناشنیده مانده و معشوق آن را افسانه پنداشته است. او از مستی و عشق یاد میکند و از این که معشوق قلبهای بسیاری را فریفته است، گلایه دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و خرابات نیاز به درک بالاتری از ادبیات عرفانی دارد.
شمارهٔ ۱۲۸۶
رفتی و کنار از من دیوانه گرفتی
کردی سفر از چشم و بدل خانه گرفتی
چون مهر نمودی و من از خویش بریدم
بد مهر شدی خوی به بیگانه گرفتی
فریاد از این قصه که درد دل ما را
هرچند شنیدی همه افسانه گرفتی
من مست خراباتم از آنشب که تو ایشوخ
مستان و غزلخوان ره میخانه گرفتی
تا بر رخت از باده عرق دانه فشاند
بس مرغ دلی را که بدین دانه گرفتی
زین شیوه خرابم که چو ساغر بتو دادم
دستم بگرفتی و چه یارانه گرفتی
اهلی چو برون رفت ز کف گنج مرادت
جا بهر چه در عالم ویرانه گرفتی
کردی سفر از چشم و بدل خانه گرفتی
چون مهر نمودی و من از خویش بریدم
بد مهر شدی خوی به بیگانه گرفتی
فریاد از این قصه که درد دل ما را
هرچند شنیدی همه افسانه گرفتی
من مست خراباتم از آنشب که تو ایشوخ
مستان و غزلخوان ره میخانه گرفتی
تا بر رخت از باده عرق دانه فشاند
بس مرغ دلی را که بدین دانه گرفتی
زین شیوه خرابم که چو ساغر بتو دادم
دستم بگرفتی و چه یارانه گرفتی
اهلی چو برون رفت ز کف گنج مرادت
جا بهر چه در عالم ویرانه گرفتی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.