هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد ناشی از آن سخن می‌گوید. او از معشوقی یاد می‌کند که با ناز و اداهایش قلبش را سوزانده و گویی هنر عاشق‌کشی را آموخته است. شاعر از غم و زیانی که بر او وارد شده شکایت دارد و به یاد روزهایی می‌افتد که معشوق هنوز به او توجه می‌کرد. در نهایت، او از این که به دیگران در مورد دوری از زیبارویان هشدار داده بود، اظهار پشیمانی می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و زبان شعر کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۲۸۵

دی بسکه چو گل در نظر افروخته بودی
دوشم همه شب در جگر سوخته بودی

میآمدی از مکتب و می کشتیم از ناز
گویا همه عاشق کشی آموخته بودی

در چشم من از خون جگر سوسنی آمد
آن لعل قبایی که بنو دوخته بودی

میسوزم ازین غم که زیان شد همه بر من
تیری که پی صید خود اندوخته بودی

اهلی بتو گفتم که نگهدار ز خوبان
آب رخت آنروز که نفروخته بودی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.