۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱۴

از من خبر ای پسر نداری
عاشق شده ام خبر نداری

ما را بفغان میار از غم
گر طاقت دردسر نداری

از زندگی ام چرا ملولی
شمشیر جفا مگر نداری

خواهم که نظر بپوشم از جان
از بسکه بمن نظر نداری

اهلی چه خوش آنکه رخ براهش
بر خاک نهی و بر نداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.