۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱۳

هرکه یکساعت طبیب جان بیمارش تویی
گر پس از صد سال خواهد مرد خوندارش تویی

گرچه از مستی در آزارم ولی جام دلم
به بود گر نشکنی چون هم خریدارش تویی

یکنفس هر کسکه دید این تندی خوی تو گفت
وای بر جان دل افکاری که دلدارش تویی

بر رخش آن سبزه خط میخورد چونگل بخار
جانفدای آن گلی کز نازکی خارش تویی

نوبهار حسن او اهلی خزانش کی رسد
خاصه کز آه سحرگه مرغ گلزارش تویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.