۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷۱

دشنام تلخ کز لب چون شکرم دهی
گویی که شربتی ز می کوثرم دهی

تلخ است بیتو زندگی من مگر که تو
از وصل خویش زندگی دیگرم دهی

مستسقیم من و تو طبیب زلال وصل
چندانکه بیشتر طلبم کمترم دهی

ای من سگ تو درد سفالی کرم کنم
من کیستم که باده ز جام زرم دهی

طوطی صفت طمع نکنم کز شراب لعل
مستم کنی و در شکرستان سرم دهی

خواهم که یکنفس بنشینی برابرم
ساقی شوی ز نرگس خود ساغرم دهی

لب تشنه ام چو اهلی و از جرعه لبت
یکقطره ز آن به است که صد گوهرم دهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.