۱۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷۲

تو گر بخاک شهیدان گذار باز آری
هزار گمشده را زان دیار باز آری

مرا چو سبزه پژمرده ایسحاب کرم
چه شد برحمت خود گر بکار باز آری

ز هجر روی تو جان بیقرار شد بازآی
مگر که جان مرا با قرار باز آری

هر آهوییکه شکارت نشد ز حسرت سوخت
در آن هوس که تورو در شکار باز آری

بروزگار جوانی و کام دل ای پیر
کجا رسی مگر آن روزگار باز آری

جهان بهار و خزانش بسیست لیک تو کی
خزان پیری خود را بهار باز آری

غبار دل ببری پیش گلرخان چون باد
که گر غبار بری هم غبار باز آری

چو سرو ناز تو اهلی کنار کرد از تو
بآب دیده کیش در کنار باز آری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.