۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸۶

بناوکی که مرا رخنه در درون کردی
کدورتهمه عمر از دلم برون کردی

تو سرو ناز که گل را بناز میبویی
کجا بری دل ما را که غرق خون کردی

چو گل بخرمن من عمر که خواهی آتش زد
که نوبهار رخ از باده لاله گون کردی

رهم بسلسله زلف چون نمیدادی
مرا ز بهر چه سر حلقه جنون کردی

دلم که شهره عالم به نیک نامی بود
فسانه همه شهرش بیک فسون کردی

درین چمن همه جامیست ایفلک چونست
که جام نرگس مخمور سرنگون کردی

ز دام هجر بمردن رسیده ام اهلی
مگو که چون برهاندت بگو که چون کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.