هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به ستایش و توصیف مقام و منزلت حضرت علی (ع) به عنوان شاه نجف و مظهر کرم و عنایت الهی میپردازد. در این شعر، از فضایل اخلاقی، معنوی و ولایی ایشان سخن گفته شده و مقام ایشان را بالاتر از خورشید و دیگران توصیف میکند. همچنین، به رابطهی خاص ایشان با پیامبران و جایگاه ویژهشان در دین اسلام اشاره شده است.
رده سنی:
12+
این متن دارای مفاهیم عمیق مذهبی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان زیر 12 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از سن 12 سالگی به بعد در افراد شکل میگیرد.
شمارهٔ ۱۹ - در مدح شاه نجف علی مرتضی (ع) گوید
شاه نجف که گوهر بحر عنایتست
چون بحر بیکران کرمش بی نهایتست
با هر نبی که بود بمعنی رفیق بود
سر نهان که میشنوی این حکایتست
بر دوش آفتاب رسالت نهاده پای
بنگر که پایه شرفش تا چه غایتست
او را رسد که پایه قدرش کند بلند
کش آفتاب سایه نشین زیر رایتست
مهر نگین مومن و ترساست مهر شاه
در سنگ خاره مهر علی را سرایتست
با شهسوار عرش بمعراج سر حق
آنکس که همعنان شده شاه ولایتست
خورشید در شرف به علوش کجا رسد
کو در نهاین شرف این در بدایتست
شاهان رعیت از ره قدرند و شاه اوست
شاهی که با رعیت خود در رعایتست
پیش غراش قصه رستم فسانه ایست
شهنامه از حکایت او یک روایتست
فرموده است شاه رسل آنکه در کلام
شرح نبوتش بتفاصیل آیتست
من شهر علم و شاه ولایت در منست
دریاب آنکه شهر قزین ولایتست
در سر این سخن دل نادان کجا رسد
کاین در گشاده بر دل صاحب درایتست
شاها نهان و فاش تویی شد سخن صریح
وصف ترا چه حاجت رمز و کنایتست
هرکس که باخت بهر تو جان مژده اش رسید
کآسوده شو که جنت جاوید جایتست
شیطان صفت کسی که نیارد سجود تو
در طوق لعنت ابدی زین جنایتست
جان مخالفت که کرامند زیست نیست
در زیر بار تن چو خر بی کرایتست
شیر حقی کیت نظر افتد به شیر چرخ
اورا نگاهی از سگ کویت کفایتست
خورشید با وجود تو عکسی در آینه است
هیچش وجود نیست که محض ارایتست
شاها سگ توام چه شکایت کنم ز چرخ
با شکر نعمت تو چه جای شکایتست
اهلی شکسته گر ز فلک شد چه غم بود
کو را ز مومیایی لطفت حمایتست
هرگز نبود از فلکش چشم التفات
اورا ز التفات تو چشم عنایتست
باشد که روز حشر شود رهنمای ما
نور محبتت که چراغ هدایتست
چون بحر بیکران کرمش بی نهایتست
با هر نبی که بود بمعنی رفیق بود
سر نهان که میشنوی این حکایتست
بر دوش آفتاب رسالت نهاده پای
بنگر که پایه شرفش تا چه غایتست
او را رسد که پایه قدرش کند بلند
کش آفتاب سایه نشین زیر رایتست
مهر نگین مومن و ترساست مهر شاه
در سنگ خاره مهر علی را سرایتست
با شهسوار عرش بمعراج سر حق
آنکس که همعنان شده شاه ولایتست
خورشید در شرف به علوش کجا رسد
کو در نهاین شرف این در بدایتست
شاهان رعیت از ره قدرند و شاه اوست
شاهی که با رعیت خود در رعایتست
پیش غراش قصه رستم فسانه ایست
شهنامه از حکایت او یک روایتست
فرموده است شاه رسل آنکه در کلام
شرح نبوتش بتفاصیل آیتست
من شهر علم و شاه ولایت در منست
دریاب آنکه شهر قزین ولایتست
در سر این سخن دل نادان کجا رسد
کاین در گشاده بر دل صاحب درایتست
شاها نهان و فاش تویی شد سخن صریح
وصف ترا چه حاجت رمز و کنایتست
هرکس که باخت بهر تو جان مژده اش رسید
کآسوده شو که جنت جاوید جایتست
شیطان صفت کسی که نیارد سجود تو
در طوق لعنت ابدی زین جنایتست
جان مخالفت که کرامند زیست نیست
در زیر بار تن چو خر بی کرایتست
شیر حقی کیت نظر افتد به شیر چرخ
اورا نگاهی از سگ کویت کفایتست
خورشید با وجود تو عکسی در آینه است
هیچش وجود نیست که محض ارایتست
شاها سگ توام چه شکایت کنم ز چرخ
با شکر نعمت تو چه جای شکایتست
اهلی شکسته گر ز فلک شد چه غم بود
کو را ز مومیایی لطفت حمایتست
هرگز نبود از فلکش چشم التفات
اورا ز التفات تو چشم عنایتست
باشد که روز حشر شود رهنمای ما
نور محبتت که چراغ هدایتست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸ - مدح امامزاده واجب التعظیم احمد بن موسی الکاظم علیه السلام
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰ - در ماتم و عزای حسین (ع) گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.