۱۶۲ بار خوانده شده

بخش ۲

هوای گلشن کویت نسیم باد بهار
گدیی خرمن مویت شمیم مشک تتار

مگر گشود در جان هوای آن سر کوی
که بوی عنبر سارا دمید از آن گلزار
هوای گلشن کویت نسیم کشور جانها
گدای خرمن مویت شمیم عنبر سارا
تقطیع: مفاعیلن ۴بار- مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
قافیه: مجرد مقید
بحر: هزج سالم – مجتث مخبون
صنعت: ذوبحرین- ترصیع

یقین که عارض و روی تو در دل خوبی است
که هست عاشق خونین جگر ازو افکار

شدست گرد رخت زلف از شکن خرمن
بخوشه چین تو مشک ختن کند ایثار

هنوز در حد چین است جعد طره تو
که رفت تا حد چین زو نسیم عنبر بار
ای در حد خوبی رخت زلف از شکن در حد چین
خونین جگر از بوی تو مشک ختن تا حد چین
تقطیع: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفلان
قافیه: مردف بردف مفرد
بحر: رحز مثمن مذال
صنعت: ذوقافیتین- تجنیس تام

تویی که روز وصالم ز گریه زهر دهی
منم که خون خورم از آن دو لاله گون رخسار

اگر زکین کشدم غم گذار تا بکشد
تو جان دهی چو ببینیم یکنظر بردار

چو دیده ام برخت بیند و دعا خواند
بگو که چشم در آثار صنع بیچون دار
روز وصلم گریه هرگز کی گذارد دیده بی خون
کز دو رخسارت ببینم یکنظر در صنع بیچون
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلییان
قافیه: مردف بردف نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مسبغ
صنعت: تجنیس خطی

مه وصال تو هر کس که یافت تا بابد
بصبر جسته و ما را کجاست صبر و قرار

نکو بمکر و بدستان کجا شود حالش
اگر وصال نیابد بدست این بیمار
وصالت که یابد بمکر و بدستان
بصبرست و ما را نیاید بدست آن
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعولان
قافیه: مردف بردف مفرد نوع دیگر
بحر: متقارب مسبغ
صنعت: تجنیس مرکب

عجب تر این که ترا هست صد چو من مجنون
که از وفا بدرد رخت هستیش صد بار

منم که عالمی از دردمندیم سوزند
تویی که بر تو دعا دردمند لیل و نهار
ای ترا همچو من عالمی دردمند
کز وفا بر رخت صد دعا دردمند
تقطیع: فاعلن فاعلن فاعلن فاعلان
قافیه: مقید بحرف قدی
بحر: متدارک مذال
صنعت: تجنیس ناقص

ربود نقش رخت هوش من چه گر در عشق
حریف نقد دو کون است عاشق دیدار

وجود من ز محبت از آن چو برق افروخت
که رنگ آن دورخ افروخت چهره چون گلنار
نقش رخ تو شمع محبت چو برفروخت
نقد دو کون عاشق یکرنگ او فروخت
تقطیع: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب
بحر: مضارع اخرب مکفوف مقصور
صنعت: تجنیس تام

زبسکه بوی تو آورده باد خاک رهش
ز شوق پای تو بوسید دل چو عاشق زار

نخورده باده بمستی شتافت در عشقت
کسی که پایه عشق از تو یافت مجنون وار
بوی تو آورد باد باده بمستی شتافت
پای تو بوسید دل پایه عشق از تو یافت
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب نوع دیگر
بحر: منسرح مطوی موقوف
صنعت: تجنیس زاید

دلم اگر همه شیرست بگذر از شمشیر
که خوار عاشق و غمخوارتست چون من خوار

کنون بعشق تو جیحون ز اشک خواهم ریخت
چو آب روی خود از گریه ریختم چو بحار
دل اگر شیرست از شمشیر عشقت چون گریخت
خوار غمخوارست چون من آبروی از گریه ریخت
تقطیع: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قافیه: مردف بردف مرکب نوع دیگر
بحر: رمل مثمن مقصور
صنعت: تجنیس مکرر و مزدوج- اشتقاق

یقین بلاغ من آنگه بود درست که شعر
بیان حال نماید به کلک سحر شعار

بیان حسن تو هر چند راغبم نکنم
که شوق آمده غالب بعقل دعوی دار
بلاغ من که بود در بیان حسن تو راغب
بیان حال نماید که شوق آمده غالب
تقطیع: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل
بحر: مجتث مخبون
تقطیع: مقلوب کل مجنح

از آن بسوخته مجمر صفت دلم محنت
که مجرمم من مست از شکایت دلدار

شکایتم که تو میسوزی از تغافل نیست
چنانکه زلف تو کند از تطاولم بن و بار
مجمر صفت دل من میسوزی از تغافل
مجرم منم اگر چه زلفت کند تطاول
تقطیع: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل مضموم
بحر: مضارع جزوی اخرب جزوی سالم
صنعت: مقلوب بعض

دلم که ریش و جگر خون شدست از آن گرید
که شیر میشود از عشق دیده اش خونبار

رهین عشق دلم شد ز خنجر آهن
که سر نهاد بدامن مرا که آن بردار

ریش کردی دلم ز خنجر آهن
شیر از عشق سر نهاد بدامن
ریش کردی دلم زخنجر آهن
شیر از عشق سر نهاد بدامن
تقطیه: فاعلاتن مفاعلن فعلاتن- بیت ثانی- فاعلاتن مفاعلن فعلات
قافیه: مقید بتاسیس و دخیل مفتوح- ثانی خطی
بحر: خفیف مسدس مخبون صدر و ابتداء سالم- بیت ثانی- خفیف مخبون مقصور
صنعت: مقلوب کل- ذو وجهین هم در وزن هم در معنا

خراب گریه شدم آنچنان که دیده کنم
چو من که دیده جزاهای خویشتن بکنار

اگر چه زارتر از من کسی بدهر ندید
درونم اینهمه آه از چه دید آه از یار
دیده کنم زارتر از من که دید
دیده جزاها همه آه از چه دید
تقطیع: مفتعلن مفتعلن فاعلات
قافیه: مجرد مردف
بحر: سریع مطوی موقوف
صنعت: مقلوب مستوی- مصرع مصرع باژگونه توان خواند

مگر که همدم اهل نظر ز عین وقار
بشمع عارض تو تافت تا فزود انوار

یقین که از نظر التفات بخت امشب
رخ چو لاله ات آمد مه تمام عیار
همدم اهل التفات امشب
بشما تافت لاله آمد مه
تقطیع: فاعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: خطی
بحر: خفیف مسدس مخبون صدر سالم عروض اصلم
صنعت: مقلوب مستوی نوع دیگر که بیت تمام باژگونه توان خواند

دمید بر سمنت تا ز زلف و خط سنبل
مه من از شب زلفت نمود صبح قرار

برافکن از مه رخ پرده چاشت کن شامم
که بیشک آن مه رخ چاشت میکند شب تار

بسمن تاز زلف سنبل کاشت
مه من شب نموده بیشک چاشت
کاشت سنبل ز زلف تا بسمن
چاشت بیشک نمود شب مه من
تقطیع: فعلاتن مفاعلن فعلان- فعلاتن مفاعلن فعلن
قافیه: مردف بردف زاید نوع دیگر
بحر:خفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ – ثانی:خفیف مسدس مخبون محذوف
صنعت: مقلوب مستوی نوع دیگر لفظا بلفظ بر آن صورت که نوشته شد

از آن که درد تو دل داد خواه هر در کرد
ز درد و داوری دل بحق برم زنهار

قبول درد توام داد پایه اقبال
دل مرا بدر آورد دردت از ادبار
درد دل داد و درد دردم داد
درد او دل در آورد در داد
تقطیع: فاعلانن مفاعلن فعلان
قافیه: مقید بردف مفرد
بحر: خفیف مسدس مخبون مسبغ صدر و ابتدا سالم
صنعت: مقطوع غیر منقوط

به پیشش ار بنشینی بشب نشینی تو
چه بیشیش که به بینی به پیش بینی کار
پیشش بنشین بشب نشینی
بیشیش به بین به پیش بینی

پیششبنشینبشبنشینی
بیشیشببینبپیشبینی
تقطیع: مفعول مفاعلن فعولن
قافیه: مطلق بر دف
بحر: هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف
صنعت: موصول منشاری منقوط

اگر چه دام بلایی گر آنکه بفریبی
همانست یاری اگر آن رقیب نیست دچار
دام بلایی کان فریبی
آنست یارا کان رقیبی(کذا)
تقطیع: مفتعلن فع مفتعلن فاع
قافیه: مطلق بردف- مجهول و معروف
بحر: منسرح مطوی منحور مجدوع
صنعت: محرر مقر و باللغتین عربی و فارسی

لب تو جان کسی جان من زغمزه شکافت
بیا خدنگ غمت بین نشسته تا سوفار

شدست جان مرا تاب لیک ناچارست
حریف ناوک پرتاب کیست جز ناچار
جان کجا غم ز کجا تاب کجا
یا خدنگ غم پرتاب کجا
تقطیع: فاعلاتن فعلاتن فعلن
قافیه: مقید بردف مفرد
بحر: رمل مسدس مخبون محذوف صدر و ابتدا سالم
صنعت: رقطا(یکحرف منقوط یکحرف غیر منقوط)

اگر نه آینه را گه گه ای پری بینی
دو عالم ارچه به بیزی نظیر چشم مدار

هزار ماه که محمل نشین شود پیشت
عجب که همسر از آن بینی ای فرشته وقار
هر گه به بینی محمل نشینیش
عالم به بیزی همسر نبینیش
تقطیع: فعلن فعولن فعلن فعولان
قافیه: مطلق بردف و خروج
بحر: متقارب اثلم
صنعت: خیفا(یک کلمه منقوط یک کلمه غیرمنقوط)

گدای در ز در ای آفتاب دور مساز
که تن بسوختش از حسرت این فقیر اطوار

لبان وصف دلم زان رخ چو آذریست (کذا)
که ثابت است بسی عاشق تو در اسرار

گر آنکه پیش همه نقش ملک چین گلهاست
گل جهان خشبی پیش لمعه ات انگار

وجود ماه فلک نیست غیر عکس تنت
چو فیض مهر تواش همسرست شد سیار
ای دزدی آب رز از آن رخ آذر
تن سوخت حریف طربت عاشق سر
پیش همه نقش ملک چین عکس تنت
گلها خشبی لمعه فیضش همسر
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
قافیه: مقید مجرد
بحر: هزج اخرب ابتربوزن رباعی
صنعت: مرکب الصنایع- رقطا- خیفا- مقطوع- موصول، مصراع اول: مقطوع حرفی منقوط حرفی غیر منقوط، مصرع دوم: موصول بدو حرف- دو حرف منقوط دو حرف غیر منقوط مصرع سوم و چهارم موصول بسه حرف و چهار حرف کلمه یی منقوط کلمه یی غیرمنقوط.مج

نشان باغ بهشت آن جمال و حاجب و زلف
لب تو ساقی جانبخش و کوثر ابرار

بگوهر آن خط سبز تو خاتم خوبی
قد تو سایه طوبی کشیده در رفتار
شب تو حاجب گوهر خط تو خاتم خوبی
لب تو ساقی کوثر قد تو سایه طوبی

خط تو خاتم خوبی شب تو حاجب گوهر
قد تو سایه طوبی لب تو ساقی کوثر

حاجب گوهر لب تو خاتم خوبی خط تو
ساقی کوثر لب تو سایه طوبی قد تو
تقطیع و بحر: مفاعیلن ۴ بار: هزج سالم- فاعلاتن ۴ بار: رمل سالم- مفتعلن ۴بار: رجز مطوی- مفاعلن فعلاتن ۲ بار: مجتث مخبون- فعلاتن ۴ بار: رمل مخبون
قافیه: اول مجهول معروف خطی- ثانی: مقید مجرد – ثالث : موصول بدو حرف
صنعت: طرد العکس- ملون به پنج بحر

از آن کشد همه این واله از تو داغ فراق
که نیست باده اش از نوش وصل نوشگوار

دمی که جرعه عشرت ز جام وصل کشم
کشد ز بخت بد آن چشم ره زنم بخمار
دمی ناله از داغ هجرت کشم
گهی باده از نوش وصلت چشم
تقطیع: فعولن فعولن فعولن فعل
قافیه: مقید مجرد
بحر: متقارب محذوف
صنعت: سجع متوازن

زصد نگار تو داری ز بی نیازی ننگ
ز صد هزار فقیرت به دلنوازی عار

فتاده سر و بپایت همین هنر دارد
که جان برای قدت میدهند سرو و چنار
صد نگار از نیاز سر بپات می نهند
صد هزار دلنواز جان برات می دهند
تقطیع: فاعلات فاعلات فاعلات فاعلات
قافیه: مطلق بخروج
بحر: رمثل مثمن مکفوف مقصور
صنعت: سجع متوازی

یقین که سیمتنی لیک آتشین لعی
یقین که غنچه لبی لیک شکرین گفتار

ضرورش از رخ چون یاسمین سیم تنست
دلی که از چمن دوستی است برخوردار
سیمتنی لیک رخ چو یاسمنستت
غنچه لبی لیک شکرین دهنستت
تقطیع: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع
قافیه: مطلق بخروج و مزدی
بحر: منسرح مطوی منحور
صنعت: تاکید المدح بما یشبه الذم

نشسته ام همه شب دل حزین براه ستم
لب از فغان چو سگان بازو چشم کرده چهار

چرا تو تابی از افغان رخ ار چو سگ نالم
که هستمت همه شب پاسبان من بیدار

ملول از همه غم کیست چون من بی بخت
حزین براه ستم کیست چون من غمخوار
همه شب حزین برهستمت بفغان چو سگ ز مهستمت
بفغان چو سگ ز مهستمت همه شب حزین برهستمت
تقطیع: متفاعلن ۴ بار
قافیه: مطلق بخروج و مزید و نایره
بحر: کامل مثمن
صنعت: طرد العکس

سرم فدای رهت مست من نظر کن باز
که باز عربده دارد دو نرگست دربار

عجب که عربده دارد غم تو بر دل و دین
غم تو غارت دین باشدش یقین کردار

اگر چه دارد اسیر غم تو آه و فغان
ببرد دین بیقین زلفت از وی ای عیار

درآمدی بدلم باز چون بت چینی
بجانم ای بت چین کرده یی کمین انبار
مستم نظر از عربده دارد بردین
از عربده دارد سر غوغا بیقین
دارد سر غوغا بدلم آن بت چین
بردین بیقین آن بت چین کرده کمین
تقطیع: مفعول مفاعیل مفاعیلن فاع
قافیه: مردف بردف
بحر: هزج اخرب مکفوف ازل
صنعت: مربع

تبیست در تن من گرم دلبرا قدمی
که دانم از قدمت وار هم ز تابش نار

ترا ز عین وفا خواستم من از ایزد
بیاوصدق و صفابین و خشم و کین بگذار

وجود من که نمودش بدولت شاه است
دلش زهمت شاه آتشی است قهر شرار

اگر زدیده من سیل خون رود چه عجب
که هستم از طلب درد ساغری افکار

نمیرود ز سرم ذوق راحت ایساقی
تو هم پر آب بقا کن قدح بنوش و مدار

بنوش جام عطای ازل ز رحمت شاه
گرت ز حضرت شاه است مستی ایهشیار
بینم کرم دلبر در عین وفا- از دولت شاه
دانم قدم رهبر با صدق و صفا- از همت شاه
دیدم سند سرور احسان و عطا- از رحمت شاه
هستم طلب ساغر پر آب بقا- ازحضرت شاه
تقطیع: مفعول مفاعلن مفاعیل فعل- مستزاد- مفعول فعول
بحر: هزج اخرب مقبوض مکفوف مجبوب- مستزاد: اخرب اهتم
قافیه: مقید مجرد- مستزاد مردف بردف در هر چهار مصراع
صنعت: مرکب مدور اختراع خاص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱ - قصیده مصنوع ثالث در مدح شاه اسماعیل
گوهر بعدی:بخش ۳ - دایره مرکب مدور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.