هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و مذهبی است که از نور و شمع به عنوان نمادهایی برای هدایت، عشق الهی و نبوت استفاده میکند. شاعر از محمد (ص) به عنوان چراغ هدایت و منبع نور الهی یاد میکند که جهان را روشن کرده است. همچنین، به معراج پیامبر، نقش جبرئیل، و اهمیت نور الهی در هدایت بشر اشاره میشود. در پایان، شاعر از مخاطب میخواهد که مانند شمع، نور خود را گسترش دهد و تاریکیهای جهل و کفر را از بین ببرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن به دانش و بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۴ - در نعت پیمبر اکرم
محمد شمع جمع اهل بینش
چراغ بزمگاه آفرینش
زهی مجموعه ی خلق و مروت
ک فهرستش بود مهر نبوت
شکسته طاق کسری از ظهورش
نشسته آتش گبران ز نورش
نبودش سایه آن خورشید پایه
که بود او شمع و شمعش نیست سایه
از آن آدم ملک را گشت مسجود
که نور او چو شمعش بر جبین بود
شب معراج شمع قد برافراخت
براقش همچو برقی بر فلک تاخت
ز شمع وصل او جبریل درماند
و زو پروانه وش بی بال و پر ماند
در آن دو عالم و آدم کجا بود
که نورش شمع بزم کبریا بود
چراغش روشن از نور خدا گشت
و زو روشن چراغ انبیا گشت
به مویی گر نگیرد خلق را دست
کجا از آتش دوزخ توان رست
الا ای پرتو شمع تجلی
چراغ دیده ی ارباب معنی
نهان از دیده ها خود کرده تا کی
چو نور دیده ها در پرده تا کی
مکن در پرده همچون شمع مسکن
برون آ تا شود آفاق روشن
چو روشن شد ز نورت چشم انجم
چرا چون برق گشتی از نظر گم
تو شمع بزمگاه لامکانی
درین فانوس سبز آخر چه مانی
چو شمع از نور خود آتش برانگیز
بسوز این تیره فانوس و فرو ریز
چو داد اول زمان نور تو پرتو
تو خود هم مهدی آخر زمان شو
سوار عرصه دین همگنان کن
چو شمعش ذوالفقار آتشفشان کن
عدم کن ظلمت کفر از ره دین
به برق تیغ خونریز شه دین
چراغ بزمگاه آفرینش
زهی مجموعه ی خلق و مروت
ک فهرستش بود مهر نبوت
شکسته طاق کسری از ظهورش
نشسته آتش گبران ز نورش
نبودش سایه آن خورشید پایه
که بود او شمع و شمعش نیست سایه
از آن آدم ملک را گشت مسجود
که نور او چو شمعش بر جبین بود
شب معراج شمع قد برافراخت
براقش همچو برقی بر فلک تاخت
ز شمع وصل او جبریل درماند
و زو پروانه وش بی بال و پر ماند
در آن دو عالم و آدم کجا بود
که نورش شمع بزم کبریا بود
چراغش روشن از نور خدا گشت
و زو روشن چراغ انبیا گشت
به مویی گر نگیرد خلق را دست
کجا از آتش دوزخ توان رست
الا ای پرتو شمع تجلی
چراغ دیده ی ارباب معنی
نهان از دیده ها خود کرده تا کی
چو نور دیده ها در پرده تا کی
مکن در پرده همچون شمع مسکن
برون آ تا شود آفاق روشن
چو روشن شد ز نورت چشم انجم
چرا چون برق گشتی از نظر گم
تو شمع بزمگاه لامکانی
درین فانوس سبز آخر چه مانی
چو شمع از نور خود آتش برانگیز
بسوز این تیره فانوس و فرو ریز
چو داد اول زمان نور تو پرتو
تو خود هم مهدی آخر زمان شو
سوار عرصه دین همگنان کن
چو شمعش ذوالفقار آتشفشان کن
عدم کن ظلمت کفر از ره دین
به برق تیغ خونریز شه دین
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳ - مناجات ایضا
گوهر بعدی:بخش ۵ - نعت امیرالمؤمنین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.