هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن از طبیعت ناپایدار و بی‌رحم فلک و گردون صحبت می‌شود. فلک به‌عنوان نمادی از سرنوشت و تقدیر، همواره با کینه و بی‌عدالتی رفتار می‌کند و عاشقان را در رنج و اندوه می‌گذارد. همچنین، توصیفی زیبا از شمع و پروانه ارائه می‌شود که نماد عشق و فداکاری هستند. در نهایت، باد به‌عنوان رقیبی شریر و بی‌ثبات ظاهر می‌شود و آرامش را برهم می‌زند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای خوانندگان جوان دشوار باشد.

بخش ۲۰ - جدایی افکندن باد میان پروانه و شمع

چو کردند آن دو تن دلسوزی آغاز
فلک کرد از حس بنیاد کین باز

فلک را رسم و آیین خود همین است
فلک تا بود و باشد این چنین است

ز فانوس خیال چرخ پا بست
فراغ عاشقان صورت کجا بست

ز مهرش شاد اگر روزی نشینی
چو شب گردد بدان مهرش نه بینی

همه تن از پلنگی شد فلک چشم
که کس را ننگرد هرگز بیک چشم

بصورت جز نمکزاری فلک نیست
بمعنی ذره یی در وی نمک نیست

نشد هرگز دلی از مهر او شاد
چه بد مهرست یارب سرنگون باد

که این باغ دل از گردون ندارد؟
که از گردون دل پر خون ندارد؟

کدامین دل ز گردون نیست پرغم؟
کدامین خاطر از چرخ است خرم؟

نبخشد هیچکس را افسر زر
که چون شمعش ندارد تیغ بر سر

کسی را گر چراغی برفروزد
چو بینی عاقبت او را بسوزد

هنوز آن سینه ریشان جگر سوز
نکرده در وصال هم شبی روز

فلک در کینه ایشان در آویخت
رقیبی بر سر ایشان برانگیخت

رقیبی تند خویی زشت کردار
شد از باد هوا گویی پدیدار

ازین بی لنگری بی اعتباری
کزو بودی بهر خاطر غباری

نبودی پیشه اش جز هرزه گردی
خنک بر خاطر مردم ز سردی

قضا گر آتشی انگیز گردی
دمیدی صد فسون تا تیز کردی

چو دزدان گر سبکدستی نمودی
ز فرق لاله تاج زر ربودی

بیکساعت دویدی گرد عالم
هزاران خانه را رفتی بیکدم

چو مستان آمد آنشب سوی بستان
بسی افتان و خیزان همچو مستان

همی گردید گرد آن چمن باد
بدان صحبت گذارش ناگه افتاد

چو دید استاده شمعی خوب منظر
ز لعل آتشین تا جیش بر سر

نه لعلی شبچراغی بود از دور
که از رویش جهان دم میزد از نور

گشاده از گل رخسار پرده
شب از خورشید عارض روز کرده

قدی چون شاخ گل با صد تجمل
شکفته بر فرازش آتشین گل

درون شعله اش همچون گل تر
بر آتش رشته ها چون خورده زر

یکی پروانه گشتی گرد رویش
گشاده دست گل چیدن بسویش

چو گل خندان شده در روی او شمع
وزو پروانه سر خوش با دل جمع

چنان اندوه عالم برده از یاد
که می گفتند عالم می برد باد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۹ - یاری کردن شمع پروانه را در عشق
گوهر بعدی:بخش ۲۱ - دور کردن باد پروانه را از شمع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.