۱۴۳ بار خوانده شده

بخش ۲۳ - آواره شدن پروانه از بزم شمع

چو جمعی را بلایی پیش آید
ملامت بر زبونان بیش آید

گر از برق بلا آتش فروزد
بغیر از خرمن عاشق نسوزد

چو صیاد از پی نخجیر راند
زبون تر صید مسکین بازماند

اگر بر رهگذر صد مور آید
بر او کافتاده باشد زور آید

اگر باد از نمکزار آورد خاک
نباشد جای او جز سینه چاک

اگر خود بر نمک هم کف بری پیش
نسوزد غیر انکشتی که شد ریش

به هر جا ز آهن و سنگ آتش افروخت
در آن پر گاله گیرد کاتشش سوخت

چو باد از شمع کوته دست گردید
ز کین شمع بر پروانه پیچید

جدا کرد از بر شمعش بزاری
بخاک ره فکند او را بخواری

بدان جورش که باد آواره میکرد
چو میشد باز پس نظاره میکرد

چو کردی باد باوی تندی آهنگ
همی جستی ازو فرسنگ فرسنگ

دلش از جور او می خست و می رفت
چراغ از دیده اش می جست و می رفت

ز جورش هر نفس دیدی بلایی
چو موری در دهان اژدهایی

پرش نزدیک کز افتان و خیزان
شود چون برگ گل از باد ریزان

طپیدی همچو مرغ نیم بسمل
میان خاک و خون منزل به منزل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۲ - رفتن شمع در فانوس
گوهر بعدی:بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.