۳۷۲ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در ستایش

به خرمی و به خیر آمدی و آزادی
که از صروف زمان در امان حق بادی

به اتفاق همایون و طلعت میمون
دری ز شادی بر روی خلق بگشادی

به هر مقام که پای مبارکت برسد
زمانه را نرسد دست جور و بیدادی

بزرگ پیش خداوند بنده‌ای باشد
که بندگان خدایش کنند آزادی

بهشت گرچه پرآسایشست و ناز و نعیم
جز آن متاع نیابی که خود فرستادی

تو را سلامت دنیا و آخرت باشد
که بیخ خیر نشاندی و داد حق دادی

دعای زنده‌دلانت بلا بگرداند
غم رعیت و درویش بردهد شادی

خدای عزوجل از تو بنده خشنودست
وزان پدر که تو فرزند پرهنر زادی

ملوک روی زمین بر سواد منشورت
نهاده سر چو قلم بر بیاض بغدادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در ستایش ترکان خاتون و پسرش اتابک محمد
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.