هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به بیان دردها و رنجهای عشق، وفاداری، و تأثیرات آن بر روح و جان میپردازد. شاعر از بیوفایی معشوق و رنجهای ناشی از آن شکایت میکند، اما در عین حال به عشق و وفا پایبند است. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند معراج، رمضان، و قبله جان دارد که بر جنبههای معنوی شعر تأکید میکنند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و ادبی آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۱۶
خاموشی ما گشت بدآموز، بتان را
زین پیش وگر نه اثری بود، فغان را
منت کش تأثیر وفاییم، که آخر
این شیوه عیان ساخت، عیار دگران را
در طبع بهار این همه آشفتگی از چیست؟
گویی که دل از بیم تو خون گشته خزان را
مویی که برون نامده باشد چه نماید؟
بیهوده در اندام تو جستیم، میان را
طاقت نتوانست به هنگامه طرف شد
دادیم به دست غمت از ناله، عنان را
تا شاهد رازت به خموشی شده رسوا
چون پرده به رخسار فروهشت، بیان را
در مشرب بیداد تو خونم، می نابست
کز ذوق به خمیازه درافگنده کمان را
در طاعتیان فرخ و بر عشرتیان سهل
نازم شب آدینه ماه رمضان را
اینک زده ام بال تقاضا ز دو مصرع
تا مژده معراج دهم سعی بیان را
زینسان که فرو رفته به دل، پیر و جوان را
مژگان تو جوهر بود آیینه جان را
واداشت سگ کوی تو زین حد نشناسی
در پای تو می خواستم افشاند روان را
بر تربتم از نخل قدت جلوه فروبار
تا خاک کند نوبر از آن پای نشان را
جستیم سراغ چمن خلد به مستی
در گرد خرام تو ره افتاد گمان را
ای خاک درت قبله جان و دل غالب
کز فیض تو پیرایه هستی ست جهان را
تا نام تو شیرینی جان داده به گفتن
در خویش فرو برده دل از مهر زبان را
بر امت تو دوزخ جاوید حرامست
حاشا که شفاعت نکنی سوختگان را
زین پیش وگر نه اثری بود، فغان را
منت کش تأثیر وفاییم، که آخر
این شیوه عیان ساخت، عیار دگران را
در طبع بهار این همه آشفتگی از چیست؟
گویی که دل از بیم تو خون گشته خزان را
مویی که برون نامده باشد چه نماید؟
بیهوده در اندام تو جستیم، میان را
طاقت نتوانست به هنگامه طرف شد
دادیم به دست غمت از ناله، عنان را
تا شاهد رازت به خموشی شده رسوا
چون پرده به رخسار فروهشت، بیان را
در مشرب بیداد تو خونم، می نابست
کز ذوق به خمیازه درافگنده کمان را
در طاعتیان فرخ و بر عشرتیان سهل
نازم شب آدینه ماه رمضان را
اینک زده ام بال تقاضا ز دو مصرع
تا مژده معراج دهم سعی بیان را
زینسان که فرو رفته به دل، پیر و جوان را
مژگان تو جوهر بود آیینه جان را
واداشت سگ کوی تو زین حد نشناسی
در پای تو می خواستم افشاند روان را
بر تربتم از نخل قدت جلوه فروبار
تا خاک کند نوبر از آن پای نشان را
جستیم سراغ چمن خلد به مستی
در گرد خرام تو ره افتاد گمان را
ای خاک درت قبله جان و دل غالب
کز فیض تو پیرایه هستی ست جهان را
تا نام تو شیرینی جان داده به گفتن
در خویش فرو برده دل از مهر زبان را
بر امت تو دوزخ جاوید حرامست
حاشا که شفاعت نکنی سوختگان را
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.