۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹

تعالی الله به رحمت شاد کردن بی گناهان را
خجل نپسندد آزرم کرم بی دستگاهان را

خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت
سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را

زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی
دود در دل گدایان را و در سر پادشاهان را

به حرفی حلقه در گوش افگنی آزادمردان را
به خوابی مغز در شور آوری بالین پناهان را

ز شوقت بی قراری آرزو، خارا نهادان را
به بزمت لای خواری آبرو، پرویزجاهان را

به بزمت شادم اما زین خجالت چون برون آیم؟
که رشکم، در جحیم افگند، خلد آرامگاهان را

به دلها ریختی یکسر شکستن هم ز یزدان دان
که لختی بر خم زلف و کله زد، کجکلاهان را

بنازم خوبی خونگرم محبوبی که در مستی
کند ریش از مکیدن ها زبان عذرخواهان را

به می آسایش جانها بدان ماند که ناگاهان
گذر بر چشم افتد، تشنه لب گم کرده راهان را

ز جورش داوری بردم به دیوان،لیک زین غافل
که سعی رشکم از خاطر برد نامش گواهان را

گسست تار و پود پرده ناموس را نازم
که دام رغبت نظاره شد رسوانگاهان را

نشاط هستی حق دارد از مرگ ایمنم غالب
چراغم چون گل آشامد نسیم صبحگاهان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.