هوش مصنوعی: این شعر از غالب، بیانگر احساسات عمیق ناامیدی، دل‌شکستگی و رنج ناشی از عشق نافرجام است. شاعر از فقدان امید، توقعات بربادرفته و دردهای روحی خود می‌گوید و با تصاویری مانند تار و پود گسسته، دل پاره‌پاره و آتش بی‌دود، حالات درونی خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر، برای درک و ارتباط نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی دارد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند ناامیدی و دل‌شکستگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۵۹

جیب مرا مدوز که بودش نمانده است
تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است

سرگرمی خیال تو از ناله باز داشت
دل پاره آتشی ست که دودش نمانده است

داد از تظلمی که به گوشت نمی رسد
آه از توقعی که وجودش نمانده است

چون نقطه اختر سیه از سیر باز ماند
گویی دگر هبوط و صعودش نمانده است

مکتوب ما به تار نگاه تو عقده ای ست
کز هیچ رو امید گشودش نمانده است

دل را به وعده ستمی می توان فریفت
نازی که بر وفای تو بودش نمانده است

افتادگی نماز دل ناتوان ماست
درد سر قیام و قعودش نمانده است

دل جلوه می دهد هنر خود در انجمن
رحمی مگر به جان حسودش نمانده است

دل در غم تو، مایه به رهزن سپرده ای ست
کار از زیان گذشته و سودش نمانده است

غالب زبان بریده و آگنده گوش نیست
اما دماغ گفت و شنودش نمانده است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.