۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

هر دم ز نشاطم دل آزاد بجنبد
تا کیست درین پرده که بی باد بجنبد؟

بر هم زدن کار من آسان تر از آنست
کز باد سحر طره شمشاد بجنبد

خواهم ز تو آزردگی غیر و چو بینم
عرق حسد خاطر ناشاد بجنبد

مردم به دم و داغم از آن صید که در دام
لختی پی مشغولی صیاد بجنبد

هان شیخ پریخوان می گلگون به قدح ریز
تا در نظرت بال پریزاد بجنبد

برقی به فشار آرم و ابری به تراوش
زان دشنه که اندر کف جلاد بجنبد

از رشک به خون غلتم و از ذوق برقصم
زان تیشه که در پنجه فرهاد بجنبد

ای آن که در اصلاح تو هرگز ندهد سود
چون طبع کجت را رگ بیداد بجنبد

هر پویه که گرد دل آگاه بگردد
هر چاره که در خاطر استاد بجنبد

وصل تو به نیروی دعانیست ازین بعد
خون باد زبانی که به اوراد بجنبد

غالب قلمت پرده گشای دم عیسی ست
چون بر روش طرز خداداد بجنبد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.