۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

خوش ست آن که با خویش جز غم ندارد
ولی خوشترست آن که این هم ندارد

قوی کرده پیوند ناسور پشتش
گرانمایه زخمی که مرهم ندارد

سرابی که رخشد به ویرانه خوشتر
ز چشمی که پیرایه نم ندارد

به جوش عرق رنگ درباخت رویت
گل از نازکی تاب شبنم ندارد

گلت را نوا نرگست را تماشا
تو داری بهاری که عالم ندارد

چه ناکس شمرد آن که خون ریخت ما را
به تیغی که ترکیب او خم ندارد

ز ماتم نباشد سیه پوش زلفت
که هندو بدین گونه ماتم ندارد

نگهدار خود را وز آینه بگذر
نگاه تو پروای خود هم ندارد

سخن نیست در لطف این قطعه غالب
بهشتی بود هند کادم ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.