۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

نقابدار که آیین رهزنی دارد
جمال یوسفی و فر بهمنی دارد

وفای غیر گرش دلنشین شده ست چه غم
خوشم ز دوست که با دوست دشمنی دارد

چه ذوق رهروی آن را که خارخاری نیست
مرو به کعبه اگر راه ایمنی دارد

به دلفریبی من گرم بحث و سود منست
نگاه تو به زبان تو همفنی دارد

به باده گر بودم میل شاعرم نه فقیه
سخن چه ننگ ز آلوده دامنی دارد

خوشم به بزم ز اکرام خویش و زین غافل
که می نمانده و ساقی فروتنی دارد

نباشدش سخنی کش توان به کاغذ برد
برو که خواجه گهرهای معدنی دارد

بیاورید، گر اینجا بود زباندانی
غریب شهر سخن های گفتنی دارد

مبارکست رفیق ار چنین بود غالب
«ضیای نیر» ما چشم روشنی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.