۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر
چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر

ز من به جرم تپیدن کناره می کردی
بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر

گذشته کار من از رشک غیر شرمت باد
به بزم وصل تو خود را ندیدنم بنگر

شنیده ام که نبینی و ناامید نیم
ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر

دمید دانه و بالید و آشیانگه شد
در انتظار هما دام چیدنم بنگر

نیازمندی حسرت کشان نمی دانی
نگاه من شو و دزدیده دیدنم بنگر

اگر هوای تماشای گلستان داری
بیا و عالم در خون تپیدنم بنگر

جفای شانه که تاری گسسته زان سر زلف
ز پشت دست به دندان گزیدنم بنگر

بهار من شو و گل گل شگفتنم دریاب
به خلوتم بر و ساغر کشیدنم بنگر

به داد من نرسیدی ز درد جان دادم
به داد طرز تغافل رسیدنم بنگر

تواضعی نکنم، بی تواضعی غالب
به سایه خم تیغش خمیدنم بنگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.