۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۳

یقین عشق کن و از سر گمان برخیز
به آشتی بنشین یا به امتحان برخیز

گل از تراوش شبنم به تست چشمک زن
ز رختخواب به لبهای می چکان برخیز

به بزم غیر چه جویی لب کرشمه ستای
به دور باش تقاضای الامان برخیز

چرا به سنگ و گیا پیچی ای زبانه طور
ز راه دیده به دل در رو و ز جان برخیز

تو دودی ای گله کام و زبان نه در خور تست
به دل فرو شو و از مغز استخوان برخیز

گر از کشاکش جا رفته ای خودی باقی ست
به ذوق آن که نباشی ازین میان برخیز

فناست آن که بدان کین ز روزگار کشی
غبار گرد و ازین تیره خاکدان برخیز

رقیب یافته تقریب رخ به پا سودن
ترا که گفت که از بزم سرگران برخیز؟

عیادت ست نه پرخاش تندخویی چیست؟
بیا و غمزده بنشین و لب گزان برخیز

سبوچه ای دهمت هر سحر ز می غالب
خدای را ز سر کوچه مغان برخیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.