۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۷

کاشانه نشین عشوه گری را چه کند بس؟
بی فتنه سر رهگذری را چه کند بس؟

بگداخت دل از ناله مگر این همه بس نیست
بیهوده امید اثری را چه کند بس؟

کیموس مپیمای و ز اخلاط مفرمای
تا دشنه نباشد، جگری را چه کند بس؟

در هدیه دل و دین به صد ابرام پذیرد
منت نه سرمایه بری را چه کند بس؟

انصاف دهم چون نگراید به من از مهر
دلداده آشفته سری را چه کند بس؟

با خویشتن از رشک مدارا نتوان کرد
در راه محبت خضری را چه کند بس؟

گر سرخوشی از باده مرادست بیاشام
واعظ تو و یزدان، خبری را چه کند بس؟

نایافته بارم به نراندن چه شکیبم
گیرم که خود از تست دری را چه کند کس؟

آن نیست که صحرای سخن جاده ندارد
واژون روش کج نگری را چه کند کس؟

غالب به جهان پادشهان از پی دادند
فرمانده بیدادگری را چه کند کس؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.