هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و تلف شدن عمر و دارایی‌هایش در راه عشق و وفا به معشوق می‌گوید. او از ناکامی‌ها، مرگ عزیزان، و بلاهایی که بر سرش آمده شکایت می‌کند و به قضا و قدر و روزگار ناسازگار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه، ناامیدی و تفکر در مورد تقدیر است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۳۰

گل و شمعم به مزار شهدا گشت تلف
نشدی راضی و عمرم به دعا گشت تلف

سعی در مرگ رقیبان گرانجان کردی
می شناسم که چه از ناز و ادا گشت تلف

با غمت مرگ پدر سنجم و گویم هیهات
ناله ای چند که در کار قضا گشت تلف

آمدی دیر به پرسش چه نثارت آرم
من و عمری که به اندوه وفا گشت تلف

رنگ و بود ترا برگ و نوا بود مرا
رنگ و بو گشت کهن برگ و نوا گشت تلف

گل و مل باید و داغم که درین رنج دراز
هر چه بود از زر و سیمم به دوا گشت تلف

بال و پر شاید و میرم که درین بند گران
تاب و طاقت به خم دام بلا گشت تلف

لطف یک روزه تلافی نکند عمری را
که به درویزه اقبال جفا گشت تلف

گیرم امروز دهی کام دل آن حسن کجا
اجر ناکامی سی ساله ما گشت تلف

کاش پای فلک از سیر بماندی غالب
روزگاری که تلف گشت چرا گشت تلف؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.