هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از غالب، به زیبایی‌های طبیعت و گل‌ها اشاره دارد و از عشق و مستی در هوای معشوق سخن می‌گوید. شاعر از ترس و رشک، انتقام، و آرزوهایش می‌گوید و از گل به عنوان نماد زیبایی و عشق استفاده می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به فصل بهار و شور و هیجان آن دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رشک و انتقام نیاز به درک عمیق‌تری دارند که مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۲۴۰

داریم در هوای تو مستی به بوی گل
ما راست باده ای که تو نوشی به روی گل

اندازه سنج رشکم و ترسم ز انتقام
پوشم ز شمع چشم و نبینم به سوی گل

بر گوشه بساط غریبست و آشناست
گلبن دیار گل بود و شاخ کوی گل

اندیشه را به نیم ادا می توان فریفت
خون کن دلی که از تو کند آرزوی گل

تا گل به رنگ و بوی که ماند؟ که در چمن
گل در پس گل آمده در جستجوی گل

جوش بهار بس که مهارش گسسته است
تازد به دشت ناقه بیراهه پوی گل

هی زود گیر زود گسل هی جگی جگی
در خشم خوی شعله و در مهر خوی گل،

زان گه که عندلیب لقب داده ای مرا
افزوده ای امید من و آبروی گل

در موسم تموز گلابی به تن بریز
تا آب رفته باز بیاید به جوی گل

غالب ز وضع طالبم آید حیا که داشت
«چشمی به سوی بلبل و چشمی به سوی گل »
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.