هوش مصنوعی: این شعر از حسرت روزگاران گذشته و عشق از دست رفته سخن می‌گوید. شاعر به یاد روزهایی می‌افتد که عشق و اشتیاقی سوزان داشت و اکنون با اندوه و اشک به آن‌ها می‌نگرد. او از بی‌خودی و گذر زمان می‌نالد و از بار سنگینی که بر دوش دارد سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر به این درک می‌رسد که دیگر از خود خبری ندارد و تنها نام یاری برایش باقی مانده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه، حسرت و تأمل در گذر زمان است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ عاطفی و فکری دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۴۵

یاد باد آن روزگاران کاعتباری داشتم
آه آتشناک و چشم اشکباری داشتم

آفتاب روز رستاخیز یادم می دهد
کاندران عالم نظر بر تابساری داشتم

تا کدامین جلوه زان کافر ادا می خواستم؟
کز هجوم شوق در وصل انتظاری داشتم

ترکتاز صرصر شوق توام از جا ربود
ور نه با خود پاس ناموس غباری داشتم

خون شد اجزای زمانی در فشار بیخودی
رفت ایامی که من امسال و پاری داشتم

چون سرآمد پاره ای از عمر قامت خم گرفت
این منم کز خویشتن بر خویش باری داشتم

آن هم اندر کار دل کردم فراغت آن تست
برق پیما ناله الماس کاری داشتم

خوی تو دانستم اکنون بهر من زحمت مکش
رام بودم تا دل امیدواری داشتم

دیگر از خویشم خبر نبود، تکلف بر طرف
اینقدر دانم که غالب نام یاری داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.